در این مقاله قصد داریم با مفهوم انگیزش، فرایند و انواع آن آشنا شویم.
همه سازمانها به این فکر میکنند که برای دستیابی به سطوح بالای پایدار از طریق افراد چه کاری باید انجام دهند؟ این به معنای توجه دقیق به این است که چگونه افراد میتوانند از طریق ابزارهایی مانند انگیزش، پاداشها، رهبری و مهمتر از همه، کاری که انجام میدهند و زمینه سازمانی که در آن کار میکنند، به بهترین وجه برانگیخته شوند. هدف، توسعه فرآیندهای انگیزشی و محیط کاری است که به اطمینان از ارائه نتایج مطابق با انتظارات مدیریت کمک میکند. نظریه انگیزش توصیف میکند که سازمانها چه کاری میتوانند انجام دهند تا افراد را تشویق کنند که تلاشها و تواناییهای خود را در راههایی بهکار گیرند که منجر به دستیابی به اهداف سازمان و همچنین برآوردهکردن نیازهای خود شوند.
همچنین به رضایت شغلی، عوامل ایجادکننده آن و تأثیر آن بر عملکرد مربوط میشود. در درک و بهکارگیری نظریه انگیزش، هدف بهدست آوردن ارزش افزوده از طریق افراد است به این معنا که ارزش خروجی آنها از هزینه تولید آن (هزینه ایجاد انگیزش) بیشتر است. در بیشتر نقشها، اگر نگوییم در همه نقشها، این امکان وجود دارد که افراد تصمیم بگیرند که چقدر تلاش کنند. آنها میتوانند به اندازهای کار را انجام دهند که از آن راحت شوند (صرفا وظیفه محول شده را انجام دهند)، یا میتوانند خود را با کارشان بیشتر درگیر کنند و ارزش افزوده ارائه دهند. تلاش اختیاری میتواند یک جزء کلیدی در عملکرد سازمانی باشد.
متأسفانه، رویکردهای انگیزش اغلب براساس فرضیات سادهسازی در مورد نحوه کارکرد آن استوار است. فرآیند ایجاد انگیزه بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که بسیاری از مردم فکر میکنند. افراد نیازهای متفاوتی دارند، اهداف متفاوتی را برای ارضای آن نیازها تعیین میکنند و برای رسیدن به آن اهداف اقدامات متفاوتی انجام میدهند. این اشتباه است که فرض کنیم یک رویکرد انگیزه برای همه مناسب است.
فرآیند انگیزش
انگیزه چیست؟ انگیزه دلیلی برای انجام کاری است ؛ انگیزه به عواملی مربوط میشود که افراد را تحت تأثیر قرار میدهند تا به شیوه های خاصی رفتار کنند. سه مولفه انگیزه که توسط آرنولد و همکاران (1991) ذکر شده است عبارتند از:
جهت : کاری که یک فرد در تلاش است انجام دهد.
تلاش: یک شخص چقدر تلاش میکند.
پافشاری: یک فرد چه مدت به تلاش خود ادامه میدهد.
ایجاد انگیزه در افراد دیگر به این معنی است که آنها را وادار کنید تا در مسیری که شما میخواهید حرکت کنند تا به نتیجه برسند. ایجاد انگیزه برای خود به معنای تعیین مسیر به طور مستقل و سپس اتخاذ یک مسیر عملی است که فرد اطمینان حاصل کند که به آنجا که میخواهد خواهد رسید.انگیزه را میتوان بهعنوان رفتار هدفمند توصیف کرد. افراد زمانی برانگیخته میشوند که انتظار دارند یک مسیر عملی، منجر به دستیابی به یک هدف و یک پاداش ارزشمند شود، پاداشی که نیازهای آنها را برآورده کند.
افراد باانگیزه کسانی هستند که اهداف مشخصی دارند و اقداماتی را انجام میدهند که انتظار دارند با آنها به اهداف خود دست یابند. چنین افرادی ممکن است خودانگیخته باشند و تا زمانی که این بدان معناست که آنها در مسیر درستی برای رسیدن به آنچه هدف آنهاست حرکت میکنند، این بهترین شکل انگیزه است.
با این حال، بیشتر افراد کم یا زیاد نیاز به انگیزه دارند. سازمان بهعنوان یک کل میتواند زمینه ای را فراهم کند که در آن سطوح بالایی از انگیزه را میتوان با ارائه انگیزشها و پاداشها، کار رضایت بخش و فرصت هایی برای یادگیری و رشد بدست آورد. اما مدیران هنوز نقش عمدهای در استفاده از مهارتهای انگیزشی خود دارند تا افراد را وادار کنند که بهترین عملکرد خود را ارائه دهند و از فرایندهای انگیزشی ارائه شده توسط سازمان به خوبی استفاده کنند. برای انجام این کار، درک فرایند انگیزش، نحوه عملکرد آن و انواع مختلف انگیزههای موجود ضروری است.
یک مدل مربوط به نیازها از فرآیند انگیزش در شکل زیر نشان داده شده است. این مدل نشان میدهد که انگیزه با شناخت آگاهانه یا ناخودآگاه نیازهای ارضانشده آغاز میشود. این نیازها، خواسته هایی را ایجاد میکنند که آرزوهایی برای رسیدن یا به دست آوردن چیزی است. سپس اهدافی تعیین میشود که اعتقاد بر این است که این نیازها و خواستهها را برآورده میکنند و مسیر رفتاری انتخاب میشود که انتظار میرود به اهداف مشخصشده دستیابد. در صورت دستیابی به هدف، نیاز برآورده میشود و احتمال دارد بار دیگر که نیاز مشابهی پدیدار شود، این رفتار نیز تکرار شود. در صورت عدم دستیابی به هدف، احتمال تکرار همان عمل کمتر است. این فرآیند تکرار رفتار یا اقدامات موفق، تقویت یا قانون اثر نامیده میشود. (Hull, 1951)
انواع انگیزه
ایجاد انگیزه در کار به دو صورت انجام میشود: اولا، افراد میتوانند با جستجو، یافتن و انجام کاری (یا کاری که به آنها محول میشود) که نیازهای آنها را برآورده میکند یا حداقل آنها را به انتظار دستیابی به اهدافشان وادار میکند، برای خود انگیزه ایجاد کنند. ثانیا، میتوان افراد را از طریق مدیران سازمان و از طریق روشهایی مانند پرداخت، ارتقاء، پاداش و …، برانگیخت.
دو نوع انگیزه وجود دارد که در ابتدا توسط هرزبرگ و همکاران (1957) شناسایی شد:
انگیزه درونی (Intrinsic Motivation):
عوامل خودمولد افراد را تحت تأثیر قرار میدهند تا به شیوهای خاص رفتار کنند یا در جهت خاصی حرکت کنند. این عوامل شامل مسئولیت پذیری (احساس مهمبودن کار و داشتن کنترل بر منابع خود)، استقلال (آزادی عمل)، دامنه استفاده و توسعه مهارت ها و توانایی ها، کار جالب و چالشبرانگیز و فرصتهای پیشرفت است.
انگیزه بیرونی (Extrinsic Motivation):
کاری که برای ایجاد انگیزه در افراد انجام می¬شود. این شامل پاداشهایی مانند افزایش دستمزد، تمجید یا ترفیع و مجازاتهایی مانند اقدامات انضباطی، عدم پرداخت حقوق یا انتقاد میشود.
محرکهای بیرونی میتوانند تأثیر فوری و قدرتمندی داشته باشند، اما لزوما مدت زیادی دوام نمیآورند. محرکهای درونی، که با «کیفیت زندگی کاری» سروکار دارند، احتمالا تأثیر عمیقتر و طولانی مدتتری خواهند داشت، زیرا در درون افراد هستند و از بیرون تحمیل نمیشوند.
در مقالات بعد به تئوریها و نظریههای موجود در بحث انگیزش بیشتر خواهیم پرداخت.
منبع: A Handbook of Human Resource Management Practice, 10th Edition
نویسنده: Michael Armstrong
شما در محل کارتون انگیزه کافی برای ادامه کار دارید؟ یا اگر صاحب کسب و کار هستید به اندازه کافی برای کارکنان خودتون انگیزه ایجاد
نظرات و سوالات خود را در ارتباط با انگیزش کارکنان در بخش نظرات بنویسید …